کد مطلب:134732 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

رفتار عثمان در برابر مخالفانش
رفتار عثمان در برابر مخالفان سیاست وی در امور مالی و مدیریتی از جانب صحابه ی بزرگ، موجب فشار بیشتر علیه او نسبت به قریش و عموم مسلمانان گشت و از عوامل مهم در پیچیده كردن بحرانی بود كه عثمان و مسلمانان در روزگار عثمان از آن در رنج بودند. عبدالله بن مسعود هذلی، هم پیمان بنی زهرة، خزانه دار بیت المال، مخالف سیاست


مالی و مدیریتی عثمان بود و عثمان در اعتراض به او گفت: «تو خزانه دار ما هستی».

مخالفت ابن مسعود بالا گرفت و عثمان فرمان داد تا او را بزنند تا جایی كه دنده هایش شكسته شد.

ابوذر غفاری هم مخالفت كرد ولی عثمان وی را به شام تبعید نمود ولی باز ابوذر از مخالفت دست برنداشت بلكه روشهای معاویه در حكومت بر مردم به شیوه جدید به عثمان مدد می رساند. وی شروع كرد به انتقاد از روشهای معاویه در بخشش اموال عمومی. سخن وی با علاقه ی طرفداران معاویه مواجه شد و معاویه هم وضع او را به عثمان گزارش داد و عثمان چنین گفت:

«جندب (نام اصلی ابوذر) را سوار بر شتری چموش و لاغر نزد من بفرست».

ابوذر به مدینه رسید در حالی كه گوشت رانهایش از سختی راه از بین رفته بود؛ ولی بی درنگ مخالفت را آغاز كرد. عثمان او را به ربذه تبیعد كرد و چیزی نگذشت كه در غربت و تنهایی در سال 32 هجری از دنیا رفت.

عمار بن یاسر، هم پیمان بنی مخزوم نیز با او به مخالفت برخاست، عثمان او را دشنام داد و كتك زد چنان كه، عمار روزها بی هوش بر زمین افتاده بود. اما این همه خشونت عمار را از ادامه ی مبارزه باز نداشت. بدستور عثمان او بر روی زمین افكنده شد و با دو پایش در حالی كه كفش پوشیده بود او را لگدمال كرد تااین كه پوست شكمش پاره شد و امعاء واحشای او بیرون زد.

دیگر صحابه، از مهاجران و انصار نیز در حوادثی كه پیش می آورد و سیاستی كه در پیش گرفته بود با او به مخالفت برخاستند ولی عثمان به هیچ كس اعتنا نمی كرد.

این مخالفت در میان مسلمانان شایع گشت و منتظر پاسخی از جانب عثمان بودند؛ چون مبارزه ای مبتنی بر درك نیازهای جامعه و بیان نارضایتی مسلمانان از سیاستی بوده است كه بر آنها اعمال می شده است. اما به جای آن، می دیدند و می شنیدند كه عثمان و خاندان او، مبارزان را سخت شكنجه می كنند و هیچ پاسخی دریافت نمی كنند.

ابن موضع گیری عثمان، خشم همه ی مسلمانان را برانگیخت؛ این مبارزان هم از بزرگان


صحابه و برجستگان بوده اند كه عثمان آنها را به خاطر اصلاح طلبی خوار نموده و به آنان ظلم روا می داشت. در حالی كه از مروان بن حكم وامثال او از بنی امیه و طرفداران آنها كه از مسلمان فتح مكه و طلقاء كه هیچ سابقه و جایگاه در اسلام نداشته اند، اطاعت می كرد. این مخالفان و مبارزان با این مخالفت، از اراده ی تمامی مسلمانان كه سیاست عثمان آنها را آزار می داد، سخن می گفتند. مسلمانان موضع عثمان در برابر مخالفان را عزم بر اراده ی سیاست اش بدون توجه به هرگونه نصیحت و تحذیر، تفسیر می كردند.

در كنار این مبارزه ی صادقانه و مخلصانه كه در پی خیرخواهی همه ی مسلمانان بود، مبارزه ی دیگری با علل متفاوت و نتایج مخالف آن در جریان بود. رهبران این مخالفت به فساد اوضاع عمومی و رواج خشم و نقد اعتقاد داشتند مكه این امور فرصتی خواهند بود تا با استفاده از آنها به پایان دادن حكومت عثمان و دستیابی به اهدافشان، شتاب می شود؛ لذا در رواج روح خشم و عمق بخشیدن به آن مشاركت می ورزیدند.

عثمان با سیاست خود نسبت به این گروه از مخالفان خود، اسباب قدرت و نفوذ را استحكام بخشید و آن هم از طریق آزاد گذاشتن آنها در ثروت اندوزی تا بالاترین حد به واسطه ی زمینها و ایجاد تیولهای فراوان و آزاد گذاشتن آن گروه در ترك مدینه بن قصد سرزمینهای فتح شده، بوده است؛ جایی كه افرادش برای خود ثروت اندوزی نمایند و پیروان و طرفداران خود را زیاد نمایند و در آرزوی رسیدن به خلافت باشند و بدین وسیله طرفداران و قبایل شان را امیدوار سازند. طبری با اشاره به حوادث سال سی و پنج هجری به این حقیقت می پردازد و می گوید:

«عمر مانع خروج بزرگان قریش (از مهاجران) به دیگر سرزمینها می شد [1] .

وقتی عثمان به خلافت رسید، آن گونه كه عمر مانع شان می شد، مانع نمی شد و لذا به سرزمینهای دیگر رفتند. وقتی كه آن سرزمینها را دیدند و دنیا را نظاره كردند و مردم هم آنها را دیدند، كسانی كه سابقه و ویژگی بارزی در اسلام نداشتند و گمنام بودند، در میان آنها پراكنده شدند. مردم به آنها امید دادند و آنها هم در اینكار پیشی


گرفتند مردم گفتند: اگر به حكومت برسند ما آنها را می شناسیم و در نزدیك شدن به آنها پیشی می گیریم؛ این نخستین توهینی بود كه به اسلام روا داشته شد و نخستین فتنه در میان مردم بود» [2] .

و در مورد دیگر آورده است:

«وقتی عثمان به خلافت رسید، آنها را كنار زد و در شهرها پراكنده شدند و مردم از آنها دور شدند...» [3] .


[1] وقتي زبير عوام از عمر براي جنگ اجازه خواست، گفت: «من به در اين ملت چسبيده ام تا اصحاب محمد (ص) در ميان مردم متفرق نشوند تا آنها را گمراه سازند». شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 20.

[2] طبري، ج 5، ص 134.

[3] طبري، ج 5، ص 134.